۱۶

 

امروز دست گیر که فردا، از دست رفته است، انسان خسته‌ای که نجاتش به دست توست..

۱۵

 

هیچ وقت امید کسی رو ازش نگیر.. 

شاید این تنها چیزی باشه که براش باقی مونده.. 

۱۴

 

صد سال بعد از تنهایی ما..

۱۳

به گمانم 

آن نهنگ‌هایی که به خشکی می‌زدند 

به چیزی شبیه به تو فکر می‌کردند..

۱۲


هنوز هم به ثانیه‌های بودنت، اعتباری نیست..

۱۱

بیشتر که فکر می‌کنم

این آخرها

درست مثل فیلم‌های قدیمی شده بودی..

صامت

بی‌رنگ

و گاهی خش‌دار..

۱۰

این روزها که می‌گذرد..

دارم سرد می‌شوم از تو..

مثل هوا

مثل دستانت

مثل آن شال‌گردن آبی رنگی که

در کافه جا گذاشتی..

۹


هر چه فکر می‌کنم

دنیای من در دو روز خلاصه می‌شود..

روزی که تو را دیدم

و

روزی که تو را خواهم دید..

۸

دلم تنگ دلتنگی‌هاش میشه..

۷

 

گلستان پنجم

۲۶ قدم تا تنهایی..

این اتاق دم کرده ی پیر

همیشه هست..

چیزی که همیشه نیست توئی

تو که نیستی

هیچ چیز دیگر هم نیست..