روزی که از شمال برمیگشتیم.. غروب، در بین راه..
..
دیگر تهیست این عکس
از تو
از من..
مثل این که آسمان از پرواز
چشم از اشک تهی باشد
مثل اینکه
دست خطت را
یک شبه باد با خود برده باشد از پشت عکسهای خاکستری